جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بابا: (تعداد کل: 11)
بابا
(اِخ) پاپ: فهو عندالمسلمین کالبابا، او کخلیفه پطرس، عندالنصاری الکاتولیک. (نقود ص 133): و ربما استعصوا علیه فیها ربهم حتی یصلح بینهم البابا. (ابن بطوطه). و یأتی الیها [ الی ایا صوفیه ] البابا، مره فی السنه. (ابن بطوطه). رجوع به پاپ شود.
بابا
(اِ) ادگار بلوشه در توضیح «باباخاتون» آرد: محققاً «بابا» باید خواند و این کلمه در مغولی بنا بر علم الاعلام مغولی از کلمهء چینی «پاپا» بزبان مغولی وارد شده است. (جامع التواریخ ج 2 ص36 بخش فرانسوی).و رجوع به ص354 همان جلد شود.
بابا
(اِخ) نام مولای عباس. || نام مولای عایشه. || نام پدر عبدالرحمن بن بابا یا باباه تابعی. || نام پدر عبدالله بن بابا یا بابی یا بابیه تابعی. (منتهی الارب).
بابا
(اِخ) (میرزا...) جلدساز معروف که جلدهای روغنی عالی ساخته است و نمونهء آن در کتابخانهء سلطنتی به تاریخ 1206 ه . ق. مرقع شمارهء 45 ضبط است. (از نمونهء خطوط خوش کتابخانهء ملی ایران ص144).
بابا
(اِخ) دهی جزء دهستان طارم سفلی بخش سیروان شهرستان زنجان. 14هزارگزی باختری سیروان و 14هزارگزی راه مالرو زنجان - طارم. کوهستانی با هوای سردسیر. سکنهء آن 94 تن. شیعه و آب آن از چشمه و محصول عمدهء آنجا غلات و شغل مردان زراعت. صنایع دستی زنان گلیم بافی و جاجیم...
بابا
(اِخ) لقب گنجعلی خان زیگ. تصویر او در عمارت چهل ستون اصفهان منقوش است. رجوع به گنجعلی خان و تاریخ کرد ص208 و عالم آرای عباسی چ 1 طهران ص733 شود.
بابا
(اِخ) (کوه... ) کوهی در مغرب کابل، سرچشمهء رود هیرمند.
بابا
(اِخ) سامی بیک گوید: قصبه ایست در قضای ایواجق از سنجاق بیغا در نزدیکی بابابرونی غربی ترین نقطهء آناطولی، دارای 4000 تن نفوس است و یک لنگرگاه کوچک و استوار دارد، زمانی در این قصبه کاردهای بسیار خوب مشهور بکارد یتاغان میساختند. (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
بابا
(اِخ) قصبهء کوچکی است در تسالیا واقع در 15هزارگزی شمال شرقی ینی شهر. (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
بابا
(اِخ) قصبهء کوچکی است در ساحل جنوبی نهر کوستم. (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
بابا
(اِخ) (امیر...) حاکم کابل. صاحب حبیب السیر آرد: در اواخر همین سال میرزاشاه محمودبن میرزا بابر که بعد از فرار سپاه میرزاجهانشاه بولایت سیستان افتاده بود در محاربه ای که میان امیرخلیل هندوکه و حاکم کابل امیربابا روی نمود شربت شهادت چشید ... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص78).