جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ایلخان: (تعداد کل: 2)
ایلخان
(ترکی-مغولی، اِ مرکب) خان و فرمانروای ایل. لقب سلاطین مغول است. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). عنوان سلاطین مغول ایران. ج، ایلخانان. (فرهنگ فارسی معین). نامی که مغولان به شاهان خود میدادند. (حاشیهء برهان چ معین) : بعد از ایشان یرلیغ ایلخان بزرگ ارغون خان به امضاء آن احکام پیوست. (تاریخ...
ایلخان
(اِخ) نام ممدوح بندگی شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی. (شرفنامه) (آنندراج) (مؤید الفضلاء) :
تا گردنان روی زمین منزجرشدند
گردن نهاده بر خط فرمان ایلخان.سعدی.
خط مسلسل شیرین که گر نیارم گفت
بخط صاحب دیوان ایلخان ماند.سعدی.
بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم
که در ریاست او جور نیست بر مسکین.
سعدی.
بهر کسی نتوان گفت حال و قصهء...
تا گردنان روی زمین منزجرشدند
گردن نهاده بر خط فرمان ایلخان.سعدی.
خط مسلسل شیرین که گر نیارم گفت
بخط صاحب دیوان ایلخان ماند.سعدی.
بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم
که در ریاست او جور نیست بر مسکین.
سعدی.
بهر کسی نتوان گفت حال و قصهء...