جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه انوشیروان: (تعداد کل: 4)
انوشیروان
[اَ رَ] (اِخ) (بمعنی جاوید. جاویدان. دارای روان جاوید). ابن قبادبن فیروز. مادر وی دختری دهقان بود. قباد در نیشاپور اور ا بزنی گرفت. لقب وی کسری است. پس از قباد بر سر پادشاهی با برادران خود کبوس و جام به ستیزه برخاست و بیاری مهبود وزیر بپادشاهی رسید. حمدالله...
انوشیروان
[اَ رَ] (اِخ) ابن خالد ملقب به شرف الدین کاشی وزیر سلطان طغرل سلجوقی. او راست: نفثه المصدور. (کشف الظنون). وی معاصر خواجه نظام الملک بود. رجوع به تجارب السلف ص269 و 282 شود.
انوشیروان
[اَ رَ] (اِخ) ابن قابوس بن وشمگیربن زیار ششمین و آخرین پادشاه از آل زیار از 420 تا 434 ه. ق. و ظاهراً لقب او دارا بوده است. (یادداشت بخط مؤلف).
انوشیروان
[اَ رَ] (اِخ) ابن منوچهر پادشاه گرگان. خال او ابوکالیجار بنام او حکومت میراند و در ربیع الاَخر سال 423 ه.ق. بمرد و گفتند که خال او ویرا مسموم کرده بکشت تا سلطنت گرگان، او دارد. (یادداشت بخط مؤلف).