جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه انباری: (تعداد کل: 11)
انباری
[اَمْ] (اِ) هودجی که پشت فیل گذارند. (ناظم الاطباء). || (ص) منسوب به انبار، شهر قدیمی در عراق یا منسوب به سکه الانبار نام کوچه ای در مرو. (از منتهی الارب). || انباربان. انباردار. رجوع به انباردار شود. || پُرکن. (شرفنامهء منیری) (مؤید الفضلاء).
انباری
[اَمْ] (اِخ) شاعر معاصر رشید وطواط بود. شخص اخیر بیت زیر را از وی نقل کرده است:
آن کودک طباخ بر آن چندان نان
ما را بلبی همی ندارد مهمان.
(از حدائق السحر چ عباس اقبال ص41).
اطلاع دیگری از او بدست نیامد.
آن کودک طباخ بر آن چندان نان
ما را بلبی همی ندارد مهمان.
(از حدائق السحر چ عباس اقبال ص41).
اطلاع دیگری از او بدست نیامد.
انباری
[اَمْ] (اِخ) ابوالبرکات کمال الدین عبدالرحمان بن محمد بن عبیدالله انصاری. و رجوع به ابن انباری... شود.
انباری
[اَمْ] (اِخ) ابوالحسن. حکیم و ریاضی دان بود. رجوع به ابوالحسن انباری شود.
انباری
[اَمْ] (اِخ) ابوبکر محمد بن ابی محمدقاسم بن بشاربن حسن. رجوع به ابن انباری... شود.
انباری
[اَمْ] (اِخ) احمدبن اسحاق نحوی، مکنی به ابوجعفر. رجوع به احمد... شود.
انباری
[اَمْ] (اِخ) داودبن هیثم بن اسحاق بن بهلول... تنوخی لغوی نحوی. رجوع به ابوسعید داود... شود.
انباری
[اَمْ] (اِخ) یا مقری انباری، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد. او راست: المختار من نوادر الاخبار. (از معجم المطبوعات).
انباری
[اَمْ] (اِخ) عبیداللهبن احمدبن یعقوب، مکنی به ابوطالب. از علمای شیعه بود. رجوع به ابوطالب... شود.
انباری
[اَمْ] (اِخ) محمد بن ابی الفضل، مکنی به ابوطاهر از ادبای مصر بود. رجوع به ابوطاهر... شود.
انباری
[اَمْ] (اِخ) یا ابن الانباری، محمد بن عبدالکریم بن ابراهیم بن عبدالکریم سدیدالدوله. (469 - 558 ه .ق .). فاضل و ادیب بود و در دستگاه خلفای عباسی در بغداد تقرب و مقام داشت. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص919).