جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه امیر: (تعداد کل: 7)
امیر
[اَ] (ع اِ) میر(1). پادشاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). فرمانروا. (مهذب الاسماء). کسی که فرمانروا بر قومی باشد. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). راعی. (منتهی الارب). سلطان. خلیفه. این کلمه با الف و لام تعریف یا بدون آن در روی سکه های عربی و اسلامی...
امیر
[اَ] (اِخ) پسر قارن که عمزادهء موسی (پیغمبر بنی اسرائیل) و بر دین او بود. (از تاریخ گزیده چ امیرکبیر ص59).
امیر
[اَ] (اِخ) نام نخستین و هفتمین پادشاه از بریدشاهیان دکن (قرن دهم و یازدهم هجری) بود. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص439). و رجوع به بریدشاهیان شود.
امیر
[اَ] (اِخ) محمد بن محمد بن احمد عبدالقادر سنباوی ازهری، معروف به امیر. (1154 - 1232 ه .ق ./ 1742-1817 م.). وی از دانشمندان عرب و از فقیهان مالکی بود. در ناحیهء سنبو در مصر تولد یافت و در ازهر درس خواند و در قاهره درگذشت. بر بسیاری از کتب...
امیر
[اَ] (اِخ) در کتاب مقدس بدو تن بدین نام اشاره شده: 1 - امیر (متکلم)، یکی از افراد خانوادهء کهانت. 2 - مردی که از تل نمک و تل حرشا برآمد. (از قاموس کتاب مقدس).
امیر
[اَ] (اِخ) مولانا... شاعر ترک و متقدم بر امیرعلیشیر نوایی (در گذشته به سال 906 ه .ق .) است و اشعار ترکی خوبی دارد. در شعر فارسی تتبع شیخ کمال کرده است. از اوست:
روز قسمت هر کسی از عیش بخش خود ستاند
غیر زاهد کو ریاضتها کشید و خشک ماند.
و قبر...
روز قسمت هر کسی از عیش بخش خود ستاند
غیر زاهد کو ریاضتها کشید و خشک ماند.
و قبر...
امیر
[اَ] (اِخ) ابن احمر (الاحمر) الیشکری. عبدالرحمان سمره او را در سیستان جانشین خود کرد. (از تاریخ سیستان ص84). و رجوع به همین کتاب، و عبدالرحمان بن سمره شود.