جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه امرار: (تعداد کل: 3)
امرار
[اِ] (ع مص) گذرانیدن کسی را بر پل. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گذرانیدن کسی را از جایی. (فرهنگ فارسی معین). || بگذرانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (غیاث اللغات). عبور دادن. (فرهنگ فارسی معین). || برانگیختن کسی را که بر پل رود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || گذرانیدن وقت....
امرار
[اَ] (ع اِ) ججِ مِرَّه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به مِرَّه شود. || جِ مُرّه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به مُرَّه شود. || جِ مُرّ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به مر شود.
امرار
[اَ] (اِخ) اسم آبهایی است در بادیه. گویند از آن بنی فزاره است و گویند همان عراعر و کنیب است بجهت تلخی امرار گفته اند. (از معجم البلدان) (مراصد الاطلاع).