جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه الی: (تعداد کل: 10)
الی
[اِ لا] (ع حرف جر) سوی. (منتهی الارب). بسوی. چون ضمیر بدان درآید الف آن بیاء بدل شود مانند اِلَیَّ، الیک و الیه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || بمعنی تا. حتی: الی آخر؛ تا آخر. برای انتهای غایت زمانیه و مکانیه مانند: اتموا الصیام الی اللیل؛ روزه را...
الی
[اَلْیْ] (ع مص) بزرگ سرین گردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بزرگ دنبه شدن. دنبه آور شدن گوسفند.
الی
[اُلْیْ] (ع ص، اِ) جِ اَلیاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به اَلیاء شود.
الی
[اَ لی ی] (ع ص) بزرگ سرین. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب). بزرگ دنبه. (مصادر زوزنی). || بسیارسوگندخورنده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سوگندخواره.
الی
[اِلْیْ / اَ لا / اِ لا] (ع اِ) نیکویی. (مهذب الاسماء). نعمت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، آلاء. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
الی
[اُ لی ی] (ع مص) بمعنی اَلْو و اُلُوّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به اَلْو شود.
الی
[اِ لَیْ یَ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: اِلی + ی، ضمیر متکلم) به من. (ترجمان علامه، ترتیب عادل). بسوی من. و رجوع به اِلی (حرف جر) شود.
الی
[اِ] (اِخ)(1) رجوع به الیاس شود.
(1) - Elie.
(1) - Elie.
الی
[اِ] (اِخ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومهء شهرستان تربت حیدریه در 20 هزارگزی جنوب باختری تربت حیدریه سر راه شوسهء عمومی مشهد به زاهدان. تپه و معتدل است. سکنهء آن 422 تن شیعهء فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و شغل...
الی
[اِ] (اِخ)(1) (جزیرهء...) ناحیهء شمالی از کنت نشین(2) کمبریج(3) از کشور انگلستان که بوسیلهء جریان آب لوز(4) جدا میشود. مرکز آن مارش(5) است. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج2 شود.
(1) - Ely. .(قلمرو کنت)
(2) - Comte
(3) - Cambridge.
(4) - L'Ouse.
(5) - Marsh.
(1) - Ely. .(قلمرو کنت)
(2) - Comte
(3) - Cambridge.
(4) - L'Ouse.
(5) - Marsh.