جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه الوار: (تعداد کل: 7)
الوار
[اَلْ] (اِ) تختهء چوبی مسطح و صاف و دراز و ستبر. (ناظم الاطباء). تختهء ضخیم بلند. تختهء قطور و دراز. چوبهای بریده با ضخامت و ستبر. تخته های بلند و قطور بعرض یک وجب تا یک وجب و نیم و کمتر یا بیشتر. || در تداول مردم اراک، گوشت آویزان...
الوار
[اَلْ] (ع ص، اِ) جمع عربی لفظ لُر که ایلی است در ایران. (فرهنگ نظام). در متن اللغه آمده: لور جنسی از اکراد است - انتهی. بنظر میرسد که لر در عربی بصورت لور درآمده و برطبق قاعدهء عربی به الوار جمع بسته شده است و فارسی زبانان آن را...
الوار
[اَلْ] (اِخ) نام محلی در کنار راه اصفهان به خوانسار میان علی آباد و عسکران در 82800گزی اصفهان. (یادداشت مؤلف). در فرهنگ جغرافیایی ایران «اَلوَر» آمده است. رجوع به الور شود.
الوار
[اَلْ] (اِخ) از دیههای سدن رستاق واقع در مازندران. (از مازندران و استرآباد، رابینو ص125 و 70).
الوار
[اَلْ] (اِخ) دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 17 هزارگزی شمال باختری بستان آباد و 6 هزارگزی شوسهء اردبیل - تبریز. کوهستانی و سردسیر است. سکنهء آن 760 تن شیعه اند که بزبان ترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و...
الوار
[اَلْ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهء بخش مرکزی شهرستان اهر، در 14 هزارگزی جنوب خاوری اهر و 2 هزارگزی شوسهء اهر - خیاو. کوهستانی و گرمسیر است. سکنهء آن 157 تن شیعه اند که بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و سردرختی...
الوار
[اَلْ] (اِخ) دهی است نزدیک شبستر. رجوع به تاریخ هجده سالهء آذربایجان چ3 ص440 شود.