جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه الم: (تعداد کل: 8)
الم
[اَ لُ] (اِ) ارزن. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ سروری). ارزن را گویند و آن نوعی از گاورس است. (فرهنگ جهانگیری). غله ایست که آنرا گاورس و ارزن گویند. (هفت قلزم) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) :
قوت کردان چه بود نان بلوت آش الم
میخورند این دو غذا در سر بند کلبار.
بسحاق اطعمه.
قوت کردان چه بود نان بلوت آش الم
میخورند این دو غذا در سر بند کلبار.
بسحاق اطعمه.
الم
[اُ لُ] (اِ) گروه و جماعت و مجمع. (ناظم الاطباء). فوج و گروه. (هفت قلزم) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). در فرهنگها الم به تکرار آمده است. رجوع به الم الم شود.
الم
[اَ لَ](1) (ع مص) دردمند شدن. (ترجمان علامهء تهذیب عادل) (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). || (اِ) درد. (مهذب الاسماء). رنج و درد. (غیاث اللغات) (از آنندراج). با لفظ کشیدن استعمال میشود. (از آنندراج). وجع شدید. (اقرب الموارد). رنج جسمانی. (دزی ج 1 ص34). ضد لذت. ج، آلام. (مهذب الاسماء)...
الم
[اُ] (ع اِ)(1) نارون (درخت). اوجا. (دزی ج 1 ص 34). رجوع به نارون شود.
(1) - Olmus.
(1) - Olmus.
الم
[اَ لِ] (ع ص) دردناک. رنجور. (از اقرب الموارد).
الم
[اَ لُمْ مَ] (ع اِ فعل)(1) لغتی است در هَلُمَّ. (اقرب الموارد ذیل لمم)؛ یعنی بیا. رجوع به هلم شود.
(1) - ناظم الاطباء بضم همزه آورده، و ظاهراً غلط است.
(1) - ناظم الاطباء بضم همزه آورده، و ظاهراً غلط است.
الم
[اَ لِفْ لامْ میمْ] (اِخ) یعنی انا الله اعلم؛ منم خدای که میدانم. (ترجمان علامهء تهذیب عادل). از حروف مقطعه یا فواتح سور قرآن کریم است و در آغاز سوره های دوم، سوم، بیست ونهم، سی ام، سی ویکم و سی ودوم آمده است. صاحب آنندراج گوید: بدانکه حروف هجا...
الم
[اُ] (اِخ)(1) شهری در آلمان. رجوع به اولم(2) شود.
(1) - Ulm.
(2) - Ulm.
(1) - Ulm.
(2) - Ulm.