[اَ حَق ق](1) (ع ق) ترکیبی از حرف تعریف عربی + حَقّ بمعنی براستی. راستی. بدرستی. بسزا. بیشک. بی شبهه. انصافاً. یقیناً. واقعاً. حقیقهً. فی الحقیقه. حقاً :
الحق که سزاوار تو بوده ست ریاست
و ایزد برسانیده سزا را بسزاوار.منوچهری.
الحق روزی خوش و خرم بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص461). زمانی...