جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اقطار: (تعداد کل: 2)
اقطار
[اَ] (ع اِ) جِ قُطر. (ترجمان علامهء جرجانی ترتیب عادل) (آنندراج). بمعنی کرانه ها و قطرها. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
بمی و مطرب خوش نغمه شغب بیش نمای
که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغب است.
انوری.
باد گیسوی عروسان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل ببرد در اقطار.سعدی.
رجوع به قطر شود.
بمی و مطرب خوش نغمه شغب بیش نمای
که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغب است.
انوری.
باد گیسوی عروسان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل ببرد در اقطار.سعدی.
رجوع به قطر شود.
اقطار
[اِ] (ع مص) آب چکانیدن. || هنگام چکیدن رسیدن چیزی را. || بر قطر چیزی افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || قطار کردن شتران و جز آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).