جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه افراشته: (تعداد کل: 1)
افراشته
[اَ تَ / تِ] (ص) برداشته. بلندساخته. بالابرده شده. (آنندراج) (برهان). بلندکرده. مقابل فروهشته. (یادداشت مؤلف) :
درفشان بسیار افراشته
سر نیزه ها ز ابر بگذاشته.دقیقی.
دل از حرص و از کینه انباشته
سر کبر بر چرخ افراشته.لبیبی.
تا بناهای افراشته را در دوستی افراشته تر کرده اید. (تاریخ بیهقی ص 72). خراج که مادهء...
درفشان بسیار افراشته
سر نیزه ها ز ابر بگذاشته.دقیقی.
دل از حرص و از کینه انباشته
سر کبر بر چرخ افراشته.لبیبی.
تا بناهای افراشته را در دوستی افراشته تر کرده اید. (تاریخ بیهقی ص 72). خراج که مادهء...