جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اعلم: (تعداد کل: 4)
اعلم
[اَ لَ] (ع ص) کفیده لب. (منتهی الارب) (آنندراج). شکافته لب زَوَرین. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). شکافته لب زبرین. (مهذب الاسماء نسخهء خطی). کفیده لب و شکرلب و سلنج و خداوند لبِ شکری. (ناظم الاطباء). آنکه شکافتگی لب بالا یا شکافتگی هر دو لب دارد. (از اقرب الموارد). لب...
اعلم
[اَ لَ] (اِخ) نام کورهء بزرگی است بین همدان و زنجان از نواحی جبال که فارسیان آنرا «المرا» بفتح الف و لام خوانند، و نویسندگان آن را به صورت «اعلم» ضبط کنند و قصبهء (مرکز) این کوره «درگزین» است. و بزرگانی در سیاست و علم از آن برخاسته اند. (از...
اعلم
[اَ لَ] (اِخ) ابراهیم بن قاسم بطلیوسی نحوی مکنی به ابواسحاق. از شاعران و ادباء بود. وی نحو را نزد هذیل استاد مشهور علم نحو فراگرفت. درگذشت او را بسال 642 و یا 646 ه . ق. نوشته اند. (از روضات الجنات ص48).
اعلم
[اَ لَ] (اِخ) یوسف بن سلیمان مکنی به ابوالحجاج. از مشاهیر علماء نحو بوده است. رجوع به ابوالحجاج و یوسف در همین لغت نامه و قاموس الاعلام ترکی و روضات الجنات ص48 شود.