[اَ جَ می ی] (ع ص نسبی، اِ) یکیِ اَعجَم. (منتهی الارب). یک تن اعجم. یک اعجم. (یادداشت بخط مؤلف). || گنگ. ناتوان از سخن گفتن بزبانی بیگانه نسبت به زبان موضوعی :
نشنود نغمه یْ پری را آدمی
کو بود زاسرار پریان اعجمی.مولوی.
چون ز حس بیرون نیاید آدمی
باشد از تصویر غیبی...