جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اعتماد: (تعداد کل: 2)
اعتماد
[اِ تِ] (ع مص) بشب سیر کردن گرفتن، یقال: اعتمد لیلته؛ بشب سیر کردن گرفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بشب بر مرکب سیر سوار شدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || تکیه نمودن بر کسی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). تکیه کردن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی)....
اعتماد
[اِ تِ] (اِخ) یکی از شعرای خراسان است. وی در شیراز میزیسته و از اشعار اوست:
بیاد لعل تو چشمم ز اشک پرگهر است
گر این نثار ترا لایق است در نظر است.
(از قاموس الاعلام ترکی).
بیاد لعل تو چشمم ز اشک پرگهر است
گر این نثار ترا لایق است در نظر است.
(از قاموس الاعلام ترکی).