جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اطراف: (تعداد کل: 4)
اطراف
[اَ] (ع اِ) جِ طَرَف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67). کنارها و گوشه ها. و فارسیان این را بجای مفرد استعمال کرده به «ها» و «الف» جمع نمایند :
بدان تا دو سه خرقه آری بهم
بسر می دویدی به اطرافها(1).
کمال اسماعیل (از آنندراج).
طرفها و کناره...
بدان تا دو سه خرقه آری بهم
بسر می دویدی به اطرافها(1).
کمال اسماعیل (از آنندراج).
طرفها و کناره...
اطراف
[اَ] (اِخ) وادیی است در بلاد فهم بن عدوان. (از معجم البلدان).
اطراف
[اِ] (ع مص) نو آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی نو آفریدن. (تاج المصادر بیهقی). اطراف مرد؛ طرفه، یعنی تازه و نو آوردن وی. (از اقرب الموارد). طرفه آوردن. (تاج المصادر بیهقی). نو و خوش آینده آوردن. (لغت خطی). || اطلاع یافتن بر چیزی و برآمدن بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج)...
اطراف
[اِطْ طِ] (ع مص) نو خریدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزی نو گرفتن از مال و هرچه باشد. (آنندراج). چیزی نو کردن. (زوزنی). تازه خریدن چیزی را. (از اقرب الموارد).