جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اصیل: (تعداد کل: 5)
اصیل
[اَ] (ع ص) صاحب اصل بمعنی صاحب نسب، ای کسی که آبا و اجداد او شریف و نجیب باشند. (غیاث). آنکه دارای اصل است. (از اقرب الموارد) (آنندراج). خداوند اصل و حسب و نسب و بزرگ. (مقدمهء لغت میرسیدشریف جرجانی ص3). صاحب اصل. صاحب نسب. (منتهی الارب). گهری. گوهری. بانژاد....
اصیل
[اَ] (اِخ) شهریست در اندلس. (منتهی الارب) (آنندراج). سعدبن خیر گوید شاید از اعمال طلیطله باشد. (از معجم البلدان) (مراصد). رجوع به اصیله شود.
اصیل
[اَ] (اِخ) برادرزادهء اتابک شیرگیر بود که در روزگار سلطان محمد با فدائیان الموت نبرد میکرد. خواجه رشیدالدین آرد: و در دهم ربیع الاول سنهء عشرین و خمسمائه (520 ه . ق.) میمون دژ بفرمود ساختن و زجرود و دهخدا و عبدالملک فشندی به کوتوالی آنجا نصب کرد و اصیل...
اصیل
[اُ صَ] (اِخ) ابن عبدالله هذلی یا غفاری. صحابی بود و وی همان کسی است که هنگامی که مکه را برای پیامبر (ص) وصف کرد، فرمود: کافیست ترا ای اصیل. (از تاج العروس).