جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اصولی: (تعداد کل: 4)
اصولی
[اُ] (ص نسبی) عالم متعمق در اصول علوم یا متمسک به اصول یا رونده بر مقتضای اصول. (از قطر المحیط). طایفه ای از علمای اسلام که در امور شرعیه به علم اصول عمل میکنند. مقابل اخباری. (ناظم الاطباء). میان اصولیان و اخباریان کشمکشها و اختلافهایی وجود داشت و چنانکه آقای...
اصولی
[اُ] (اِخ) استاد ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن ابراهیم. فقیه اصولی عالم به دانش کلام بود و وی را از اینرو اصولی میگفتند. وی از پیشوایان فاضل و عالم دینی بشمار میرفت و در فن اصول ذکاوت و استعداد داشت، در خراسان از ابوبکر احمدبن ابراهیم اسماعیلی و ابوبکر محمد...
اصولی
[اُ] (اِخ) یکی از شاعران عثمانی است که در قرن دهم هجری متولد شد و پس از فراگرفتن دانش و کسب عرفان بمصر رفت و مریدی شیخ ابراهیم گلشنی را برگزید و پس از درگذشت شیخ مزبور یعنی در سال 940 ه . ق. به روم ایلی بازگشت و بقیت...