جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اصول: (تعداد کل: 2)
اصول
[اُ] (ع اِ) جِ اصل(1). اساسها و بیخ و بن ها. (فرهنگ نظام). اصلها. جمع اصل که بمعنی بیخ است. (آنندراج) (غیاث). ریشه ها، و اصول و فروع؛ ریشه ها و شاخه ها. (ناظم الاطباء).
- اصول اظفار؛ بن های ناخن.
|| قواعد. قوانین. پایه ها. قواعد و قوانینی که هر علم...
- اصول اظفار؛ بن های ناخن.
|| قواعد. قوانین. پایه ها. قواعد و قوانینی که هر علم...
اصول
[اَصْ وَ] (ع ن تف) جهنده تر بر کسی. حمله کننده تر.
- امثال: اصول من حمل.
و رجوع به صول و صوله شود.
- امثال: اصول من حمل.
و رجوع به صول و صوله شود.