جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسکی: (تعداد کل: 4)
اسکی
[اَ] (ترکی، ص) قدیم. || کهنه. مندرس :
آن پسر پاره دوز شب همه شب تا بروز
بانگ کند چون خروز اسکی بابوش کیمده وار.
مولوی.
آن پسر پاره دوز شب همه شب تا بروز
بانگ کند چون خروز اسکی بابوش کیمده وار.
مولوی.
اسکی
[اِ] (فرانسوی، اِ)(1) آلت چوبین برای سریدن روی برف. پاچله.
(1) - Ski.
(1) - Ski.
اسکی
[اِ] (اِخ)(1) رجوع باسکیا شود.
(1) - Skye.
(1) - Skye.
اسکی
[اَ] (اِخ) یکی از طوایف ساکن آمل. (سفرنامهء مازندران و استراباد رابینو ص36).