جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسکار: (تعداد کل: 3)
اسکار
[اِ] (ع مص) مست گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب). مست کردن. مستی آوردن.
اسکار
[اُ] (اِخ)(1) اوّل. یکی از سلاطین سوئد، متولد 1799 م. و متوفای 1850. وی پسر ژنرال موسوم به برنادوت است که او را بنام شارل چهاردهم بر تخت سوئد نشاندند. اسکار در سنهء 1844 م. جانشین پدر گردید. این پادشاه بترقی و تعالی کشور تمایل بسیار داشت. صنایع و امور...
اسکار
[اُ] (اِخ) دوّم. پسر اسکار سابق الذکر، مولد استکهلم. وی جانشین برادر خود شارل پانزدهم شد و از سال 1872 تا 1905 م. پادشاه سوئد و نروژ بود و پس از جدا شدن مملکت بسال 1905، وی پادشاه سوئد گردید. (1829 - 1907 م.).