جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه استن: (تعداد کل: 8)
استن
[اَ تَ] (مص) هستن. مصدر مفروض که زمان حال آن صرف شود اینچنین: استم، استی، است، استیم، استید، استند. و گاه بجای آنها: ام، ای، است، ایم، اید، اند بکار برند. و نیز مشتقات این مصدر در آخر صیغ از ماضی مطلق درآید: ستم.
استن
[اُ تُ] (اِ) مخفف استون. ستون. (جهانگیری). رکن. (غیاث) (انجمن آرا). اسطوانه. ستون عمارت. (برهان) (مؤید الفضلاء). پالار. (برهان). عماد :
گریهء ابرست و سوز آفتاب
استن دنیا همین دو رشته تاب.مولوی.
استن این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است.مولوی.
استن حنانه از هجر رسول
ناله میزد همچو ارباب عقول.مولوی.
معجز موسی...
گریهء ابرست و سوز آفتاب
استن دنیا همین دو رشته تاب.مولوی.
استن این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است.مولوی.
استن حنانه از هجر رسول
ناله میزد همچو ارباب عقول.مولوی.
معجز موسی...
استن
[اَ تَ] (ع اِ) بیخ درخت پوسیده. استان. یا درختی که در بیخ آن تفرق و پراکندگی باشد و از دور بر شکل کالبد مردم نماید. استنه، یکی استن. (از منتهی الارب).
استن
[اِ تِ] (اِ) (اصطلاح فیزیک) واحد قوه ایست در سلسلهء ام. ت. اِس. و آن قوه ایست که چون بر جرم یک تن وارد آید آنرا دارای واحد شتاب این سلسله کند.
استن
[اُ تُ] (اِخ) بقولی نام یکی از حکام قدیم طبرستان و برخی استندار و استنداریه را از آن مشتق دانند. رجوع به استندار و سفرنامهء مازندران و استراباد رابینو ص 26 بخش انگلیسی شود.
استن
[اِ تِ] (اِخ)(1) ژان. نقاش هلندی، مولد لیدن (1626 - 1679 م.). او در نقاشی های خود مستان و عربده جویان و صحنه های هزل آمیز را تجسم داده است.
(1) - Steen, Jan.
(1) - Steen, Jan.
استن
[اِ تَ] (اِخ)(1) هانری کنت د... امیرالبحر فرانسوی، مولد 1729 م. در کاخ راول (اُوِرنی). وی در هندوستان و آمریکا برخلاف انگلستان قیام کرد و در 1794 او را سر بریدند.
(1) - Estaing, Henri, comte d'.
(1) - Estaing, Henri, comte d'.
استن
[اِ تَ] (اِخ)(1) کرسی از ناحیهء رُدِز در کنار لو، دارای 1036 تن سکنه.
(1) - Estaing.
(1) - Estaing.