جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه استشمام: (تعداد کل: 1)
استشمام
[اِ تِ] (ع مص)(1) بو کردن. بوئیدن. (غیاث). بو یافتن از چیزی. انبوئیدن(2). (برهان). بوی بردن. بو کشیدن. شنیدن . شمّ. || بوئیدن خواستن. (منتهی الارب). طلب بو کردن. بوی کردن خواستن.
- استشمام کردن؛ بوئیدن. استنشاق کردن.
(1) - Aspirer. Flairer. Respirer. (2) - انبوئیدن بمعنی دسته کردن است چنانکه گل...
- استشمام کردن؛ بوئیدن. استنشاق کردن.
(1) - Aspirer. Flairer. Respirer. (2) - انبوئیدن بمعنی دسته کردن است چنانکه گل...