جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه استاندار: (تعداد کل: 2)
استاندار
[اُ] (پهلوی، نف مرکب)(1) حاکم اُستان (ناحیت و ایالت) در زمان ساسانیان. (ایران در زمان ساسانیان ترجمهء یاسمی ص 86 و 348). رجوع به استندار شود. || در اصطلاح جدید، حاکم هر یک از ده استان (ناحیهء بزرگ) ایران.
(1) - ostandar.
(1) - ostandar.
استاندار
[اِ] (فرانسوی، اِ)(1) استاندارد. نمونه. انموذج. عیار.
(1) - Standard.
(1) - Standard.