جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه استادی: (تعداد کل: 2)
استادی
[اُ] (حامص) آموزگاری. معلمی. || حذق. حذاقت. حاذقی. مهارت. ماهری. نیکدانی : اکنون استادی درین طاق زدنست که چگونه بهم برآورد. (نزهت نامهء علائی).
جمله برانداز به استادئی
تا تو فرومانی و آزادئی.نظامی.
موی تراشی که سرش میسترد
موی بمویش بغمی میسپرد
کای شده آگاه ز استادیم
خاص کن امروز بدامادیم.نظامی.
|| زیرکی. حیله. تدبیر. چاره. مکر...
جمله برانداز به استادئی
تا تو فرومانی و آزادئی.نظامی.
موی تراشی که سرش میسترد
موی بمویش بغمی میسپرد
کای شده آگاه ز استادیم
خاص کن امروز بدامادیم.نظامی.
|| زیرکی. حیله. تدبیر. چاره. مکر...
استادی
[] (اِخ) موضعی در جنوب تایمنی در افغانستان.