جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ارکان: (تعداد کل: 3)
ارکان
[اَ] (ع اِ) جِ رُکن. مبانی. پایه ها :
بحکم تجربت احکام رایش
همه ارکان ملک شهریار است.مسعودسعد.
چه آستان که چون کعبه بخاکپای رُکبان آن تمسّک سزا و بموافقت و ارکان آن تنسک روا. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 453). || کرانهء قویتر چیزی. (منتهی الارب). هر امر که باعث قوت و غلبه...
بحکم تجربت احکام رایش
همه ارکان ملک شهریار است.مسعودسعد.
چه آستان که چون کعبه بخاکپای رُکبان آن تمسّک سزا و بموافقت و ارکان آن تنسک روا. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 453). || کرانهء قویتر چیزی. (منتهی الارب). هر امر که باعث قوت و غلبه...
ارکان
[اَ] (اِخ) آبی است در اجأ، یکی از دو کوه طیی ء، بنی سِنبس را. (معجم البلدان).