جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ارمی: (تعداد کل: 5)
ارمی
[اَ ما] (ع ن تف) نعت تفضیلی از رَمْی. چابک تر و باقوت تر در زدن نیزه و انداختن تیر.
-امثال: اَرمی مِن اِبن تَقن؛ و هو رجل من عاد کان ارمی من تعاطی الرمی فی زمانه و قال یرمی بها ارمی من ابن تقن. (مجمع الامثال میدانی).
-امثال: اَرمی مِن اِبن تَقن؛ و هو رجل من عاد کان ارمی من تعاطی الرمی فی زمانه و قال یرمی بها ارمی من ابن تقن. (مجمع الامثال میدانی).
ارمی
[اَ رَ می ی / اِ رَ می ی] (ع اِ) أیرمی. یَرَمیّ. علم و نشان که در بیابان برای راه بر پا کنند، یا نشانهء عاد. (از منتهی الارب). || احدی. کسی: ما به ارمی؛ نیست در آن کسی و نه اثری و نه نشانی. (منتهی الارب).
ارمی
[اُ رَ ما] (اِخ) گویند موضعی است و یاقوت گوید در کلام عرب بر وزن فُعَلی جز اُرَمی و شُعَبی که نام دو موضع است نیامده است. (معجم البلدان).
ارمی
[اُ] (اِخ) ارمیه. (معجم البلدان). رجوع به ارمیه شود.