جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ارم: (تعداد کل: 19)
ارم
[اَ] (اِ) مابین آرنج و دوش یعنی بازو(1).
(1) - و ریشهء کلمهء Arm انگلیسی و آلمانی از ریشهء همین کلمه است.
(1) - و ریشهء کلمهء Arm انگلیسی و آلمانی از ریشهء همین کلمه است.
ارم
[اَ] (ع مص) خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوردن تمام آنچه بر خوان باشد. خوردن همهء آنچه هست بر خوان و جز آن: ارم ما علی المائده؛ خورد آن چه در خوان بود و نگذاشت از آن چیزی را. (منتهی الارب). || دندان بر چیزها نهادن. (تاج المصادر بیهقی). گزیدن...
ارم
[اَ رَ] (ع اِ) کس. کسی. (منتهی الارب). یک کس. احدی. یکی. فردی. || اثری. نشانی: ما به ارم؛ نیست در آن کسی و نه اثری و نه نشانی. (منتهی الارب).
ارم
[اَ رِ] (ع اِ) اِرَم. ج، آرام، اُروم.
ارم
[اِ رَ] (اِ) بوستان. (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ خطی قطران؟).
ارم
[اِ رَ] (ع اِ) نشانی در بیابان. (ربنجنی). نشان که در بیابان بود. (مهذب الاسماء). نشان از سنگ. سنگی که برای هدایت نصب شود. علم و نشان که در بیابان برای یافتن راه بپا کنند یا مخصوص بنشان عاد. (از منتهی الارب). ج، آرام، اُروم. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). و...
ارم
[اُرْ رَ] (ع اِ) جِ آرِمَه. دندانها یا اطراف انگشتان. (منتهی الارب): فلان یحرق علیه الاُرّم؛ فلان دندان میخاید بر وی. || سنگها. (منتهی الارب). || سنگریزه ها. (منتهی الارب).
ارم
[اَ] (اِخ) ملتقای قبائل راس و جندی از جنود آن.
ارم
[اَ رَ] (اِخ) موضعی است نزدیک اهواز. || ناحیه ای است به سیراف. (آنندراج). قریه ای است بشش فرسنگی مشرق شهر داراب. (فارسنامه).
ارم
[اَ رَم م] (اِخ) موضعی است بقول نصر. (معجم البلدان).
ارم
[اِ رَ] (اِخ) (شهربانو...) دختر گودرز و زن رستم. (فهرست شاهنامهء ولف) :
سپردم(1) به رستم همی خواهرم
مه بانوان شهربانو ارم.فردوسی.
(1) - قول گیو به پیران ویسه...
سپردم(1) به رستم همی خواهرم
مه بانوان شهربانو ارم.فردوسی.
(1) - قول گیو به پیران ویسه...
ارم
[اَ رَ] (اِخ) ابن زرّ. صحابی است.
ارم
[اِ رَ] (اِخ) نام شخصی است که ساز جنگ (چنگ) را وضع کرده است. (برهان). و او را ارام و رامی و رامتین نیز گویند. (جهانگیری) (آنندراج) :
در دل او تاب مهر، در لب او آب لطف
باغ ارم بر رخان چنگ ارم بر کنار.
فخرالدین مبارکشاه.
راه حزین در لب و آوای...
در دل او تاب مهر، در لب او آب لطف
باغ ارم بر رخان چنگ ارم بر کنار.
فخرالدین مبارکشاه.
راه حزین در لب و آوای...
ارم
[اِ رَ] (اِخ) موضعی است به هرهزپی در آمُل. (سفرنامهء مازندران و استراباد رابینو ص 113 انگلیسی).
ارم
[اِ رَ] (اِخ) پدر عاد. (ربنجنی) (کنزاللغات) (غیاث اللغات). نام پدر عاد نخستین. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء از زفان گویا). یا نام پدر عاد پسین. (منتهی الارب). || یا مادر عاد. (منتهی الارب) (آنندراج). || یا نام قبیلهء عاد. (منتهی الارب) (آنندراج): و کان ممّا صنع الله للانصار، و هم...
ارم
[اِ رَ] (اِخ) نام شهر عاد. (غیاث اللغات) (کنزاللغات) (آنندراج). باغ عاد یا نام شهری که شداد پسر عاد بنا کرد. باغ یا شهر شداد. (ربنجنی). بهشت شداد عاد. آورده اند که بعد شش روز یک خشت بالای آن میرفتی و تا آنجا که صفت بهشت است همه در آن...
ارم
[اُ] (اِخ) صقعی است به آذربایجان گروهی از ارمن و جز آنان برای قتال باسعیدبن عاص که بغزو مردم آن ناحیه شده بود، بدانجا اجتماع کردند. سعید، جریربن عبدالله بجلی را بسوی آنان فرستاد و او ایشان را هزیمت داد و زعیم آنان را بیاویخت. (معجم البلدان).
ارم
[اُ رَ] (اِخ) شهری است قرب ساریه از نواحی طبرستان و اهل آن شیعه باشند. اصطخری گوید: جبال فاذوسبان از بلاد دیلم و مملکتی است که رئیس آن در قریه بنام اُرّم ساکن است. مابین آن و ساریه یک مرحله راه است و بدان منسوبست ابوالفتح خسروبن حمزه بن وندرین...