جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ارقم: (تعداد کل: 6)
ارقم
[اَ قَ] (ع ص، اِ)(1) ارقش. مار پیسه. (منتهی الارب). مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). مار ابلق سپید و سیاه. ماری که در پوست آن نقش سیاه و سپید باشد، چنانکه گوئی نوشته اند. مار سیاه که نقطه های سفید بر پشت دارد. (غیاث). نوعی از مار...
ارقم
[اَ قَ] (اِخ) حیّی است از تغلب. (منتهی الارب).
ارقم
[اَ قَ] (اِخ) ابن ابی الارقم عبدمناف بن اسدبن عبدالله عمر بن مخزوم. صحابی رفیع الشأن. فقط شش تن از صحابه بر او در اسلام آوردن سبقت گرفته بودند. سرای او به مکه «دارالاسلام» خوانده میشد و رسول صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا مردم را به...
ارقم
[اَ قَ] (اِخ) ابن عبدمناف بن عبدالله. رجوع به ارقم بن ابی الارقم شود.
ارقم
[اَ قَ] (اِخ) ابن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف. پدر شفا و او مادر سایب و او جدّ ابوعبدالله محمد بن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع بن السایب است. (حبط ج 1 ص 288).