جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اختر: (تعداد کل: 7)
اختر
[اَ تَ] (اِ) جرم فلکی. یکی از اجرام آسمانی. ستارهء سیار. کوکب. نجم :
اخترانند آسمانشان جایگاه
هفت تابنده روان در دو و داه.رودکی.
ز گردنده هفت اختر اندر سپهر
یکی را ندیدم بدو راه مهر.فردوسی.
که گیتی بشست او بتیغ از بدان
فروزندهء اختر بخردان.فردوسی.
از آن پس نگه کرد کاووس شاه
کسی را که کردی به...
اخترانند آسمانشان جایگاه
هفت تابنده روان در دو و داه.رودکی.
ز گردنده هفت اختر اندر سپهر
یکی را ندیدم بدو راه مهر.فردوسی.
که گیتی بشست او بتیغ از بدان
فروزندهء اختر بخردان.فردوسی.
از آن پس نگه کرد کاووس شاه
کسی را که کردی به...
اختر
[اَ تَ] (اِ)(1) قسمی گل :
امید کام یافتن از روزگار ما
فکر گلاب از گل اختر کشیدن است.کلیم.
(1) - Canna.
امید کام یافتن از روزگار ما
فکر گلاب از گل اختر کشیدن است.کلیم.
(1) - Canna.
اختر
[اَ تَ] (اِخ) یکی از احفاد اورنگ زیب عالمگیر است. او شاهزاده ای شاعر بود و منظومه های چندی دارد و دو بیت ذیل از یکی از منظومه های اوست:
بود تا کی ز حال عشق گفتار
کنم اختر ز حال خویش اظهار
که چون زین سلطنتگاه مجازی
برآمد شاه عالمگیر غازی.(قاموس الاعلام).
بود تا کی ز حال عشق گفتار
کنم اختر ز حال خویش اظهار
که چون زین سلطنتگاه مجازی
برآمد شاه عالمگیر غازی.(قاموس الاعلام).
اختر
[اَ تَ] (اِخ) یکی از سلاطین اودهء هندوستان که در سال 1272 ه . ق. انگلیسیان مملکت او را غصب کردند و او در کلکته انزوا جست و بتخلص واجدعلی شاه شعر میگفته است. این پادشاه شاعر و عالم بود و او را در ادارهء مملکت کتابی است بنام دستور...
اختر
[اَ تَ] (اِخ) سعدالله اجمیری. یکی از شعراء هند از پیوستگان نوّاب برهان الملک سعادت خان. وفات او بسال 1153 ه . ق. بود. منظومه های ذیل از اوست: گلشن محمود، شعلهء عشق، گیتی آشوب، عجب نامه، شرمهء حیرت (؟)، طلسم وحدت، و دیوان. از اشعار اوست:
از رُخ تابان خود...
از رُخ تابان خود...
اختر
[اَ تَ] (اِخ) محمدطاهر (آقا...) از مردم تبریز. وی بقصد تجارت باسلامبول شد ولی سپس بواسطهء فصاحت بیان، نجف قلی خان یکی از مأمورین دولت ایران در اسلامبول مؤلف کتاب میزان الموازین، او را بنوشتن روزنامه ای بنام اختر تشویق کرد و آقا محمدطاهر بنشر آن روزنامه پرداخت و این...
اختر
[اَ تَ] (اِخ) نام محلی بسیراف در 256500 گزی بوشهر میان کنگان و طاهری.