جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابوحمزه: (تعداد کل: 34)
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) محدث است.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) اخضربن سحیط. محدث است و صدقه بن یزید از او روایت کند.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) اسحاق بن ربیع. تابعی است و از حسن بصری روایت کند.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) انس بن سیرین. تابعی است.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) انس بن مالک. خادم رسول الله. صحابی است و این لقب رسول صلوات اللهعلیه بدو داد آنگاه که او ترهء حمزه چید. و رجوع به انس... شود.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) انصاری بن نصره. وی بکنیت ابن مالک نیز خوانده میشد و صحابی است و به سال 91 ه . ق. پس از دیگر صحابه در صدوسه سالگی به بصره درگذشت.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) بزاز بغدادی. از بزرگان طریقت متصوفه. مرید حارث محاسبی است و با سری صحبت داشته و از اقران نوری و خیر نساج است. اندر مسجد رصافهء بغداد وعظ کردی و عالم تفسیر و قرائت بود. وی در واقعهء نوری و بلای وی با او...
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) ثابت بن ابی صفیه. محدث است.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) خالدبن یزید الهدادی. تابعی است و از قتاده روایت کند.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) داودبن سوار. رجوع به ابوحمزه سواربن داود شود.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) سعدبن عبیده. تابعی است.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) سوار. تابعی است و از طارق بن شهاب روایت کند.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) سوار. تابعی است و از عبدالرحمن بن ابی بکره روایت کند.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) سواربن داودبن سوار. تابعی است و وکیع از او روایت کند.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) سیار. محدث است.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) صاحب ابراهیم. محدث و متروک الحدیث است.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) صبیح الثعلبی. محدث است.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) صوفی خراسانی محمد بن ابراهیم. یکی از مشایخ صوفیه. اصل او از نیشابور و از اصحاب جنید است و صحبت جمعی دیگر از اکابر متصوفه نیز از قبیل ابوتراب نخشبی و ابوسعید خراز دریافته است. او راست: کتاب المنتمین [ کذا ] امن السیاح...
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) طلحه بن یزید کوفی. محدث است.
ابوحمزه
[ اَ حَ زَ ] (اِخ) عبدالرحمن بن ابی عبدالله. تابعی است و شعبه و ابوالحکم سیاربن ابی سیار از وی روایت کنند.