جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابا: (تعداد کل: 5)
ابا
[اَ] (حرف اضافه) (مخفف اباک) با. وا. فا. مع. وَ. همراهِ. بمعیتِ :
چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه
به تیمار و عذاب اندر، ابا دولت به پیکار است
اگر گل کارد او صد برگ ابا زیتون ز بخت او
برِ زیتون و آن گلبن بحاصل خنجک و خار است.
خسروی.
دُمّ سگ بینی...
چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه
به تیمار و عذاب اندر، ابا دولت به پیکار است
اگر گل کارد او صد برگ ابا زیتون ز بخت او
برِ زیتون و آن گلبن بحاصل خنجک و خار است.
خسروی.
دُمّ سگ بینی...
ابا
[اَ / اِ] (اِ) آش. (رشید وطواط). نانخورش. با. وا :
زآن طبخها که دیگ سلامت همی پزد
خوشخوارتر ز فقر ابائی نیافتم.خاقانی.
ابای شعر مرا بین و چاشنی مطلب
که در مذاق زمانه یکی است شهد و شرنگ.
ظهیر فاریابی.
هر ابائی که درخورد به بساط
و آورد در خورنده رنگ نشاط.نظامی.
در مطبخ تو چوب خورد...
زآن طبخها که دیگ سلامت همی پزد
خوشخوارتر ز فقر ابائی نیافتم.خاقانی.
ابای شعر مرا بین و چاشنی مطلب
که در مذاق زمانه یکی است شهد و شرنگ.
ظهیر فاریابی.
هر ابائی که درخورد به بساط
و آورد در خورنده رنگ نشاط.نظامی.
در مطبخ تو چوب خورد...
ابا
[اَبْ با] (اِخ) نام چاهی از بنی قریظه. و اُنا به تخفیف نون نیز آمده است . || نهر ابا، میان کوفه و قصر ابن هبیره منسوب به ابابن صامغان از ملوک نبط. || نهری بزرگ در بطیحه.
ابا
[اَ] (اِ) سنبل الطیب. (تحفهء حکیم مؤمن). رجوع به اَب شود.
ابا
[اَ] (ع اِ) اَب در حالت نصبی.