جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آگاه: (تعداد کل: 2)
آگاه
(ص) آگه. مطلع. باخبر. مخبر. خبردار. مستحضر.
- آگاه بودن؛ خبر داشتن. آگاهی داشتن :
ز کوه سپند و ز پیل ژیان
گمانم که آگاه بد پهلوان.فردوسی.
گرازان گرازان نه آگاه از این
که بیژن نهاده ست بر بور زین.فردوسی.
بجائی که لشکرگه شاه بود
که گستهم از آن لشکر آگاه بود
همی بر سرانْشان فرود آمدی
سپه را...
- آگاه بودن؛ خبر داشتن. آگاهی داشتن :
ز کوه سپند و ز پیل ژیان
گمانم که آگاه بد پهلوان.فردوسی.
گرازان گرازان نه آگاه از این
که بیژن نهاده ست بر بور زین.فردوسی.
بجائی که لشکرگه شاه بود
که گستهم از آن لشکر آگاه بود
همی بر سرانْشان فرود آمدی
سپه را...
آگاه
(اِخ) تخلص مولوی محمد باقر، از شعرای پارسی سرای هند. (1158-1220 ه .ق .). || تخلص اردشیرمیرزا پسر عباس میرزا.