[ژَ] (اِ) چین. شکن. شکنج. انجوغ. نَوَرد. ترنجیدگی که بر اندام افتد از خشم یا پیری و یا بیماری :
بماندستم چون فنگ در این خانه و دلتنگ(1)
ز سرما شده چون نیل سر و روی پرآژنگ.
حکاک.
دلی را پر از مهر دارد سپهر
دلی پر ز کین و پرآژنگ چهر.فردوسی.
چو کاوس دژخیم دیگر...