جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آفرین: (تعداد کل: 3)
آفرین
[فَ] (اِ) زه. فری. فریش. افرا. آباد. خَه. خهی. بَه. بَه بَه. پَه. پَه پَه. زهی. پَخ پَخ. آخ. (برهان). اَخ. (برهان). بخ. وَه. وَه وَه. شاباش. شادباش. شادزی. مریزاد. دستخوش. انوشه. انوشه بزی. چنانهن (؟). احسنت. مرحبا. بارک الله. مرحباً بِک. طوبی لَک. بخ بخ. ماشاءالله :
یکی یادگاری شد...
یکی یادگاری شد...
آفرین
[فَ] (نف مرخم) مخفف آفریننده در کلمات مرکبه، چون آفرین آفرین، بکرآفرین، جان آفرین، جهان آفرین، دادآفرین، زبان آفرین، سحرآفرین، سحرحلال آفرین، سخن آفرین، صورت آفرین، گیتی آفرین :
جهان شد ز دادش پر از آفرین
بفرمان دادار دادآفرین.فردوسی.
بشد زود اسحاق و کرد آفرین
چنان خواستش زآفرین آفرین.
شمسی (یوسف و زلیخا).
همی ریخت از...
جهان شد ز دادش پر از آفرین
بفرمان دادار دادآفرین.فردوسی.
بشد زود اسحاق و کرد آفرین
چنان خواستش زآفرین آفرین.
شمسی (یوسف و زلیخا).
همی ریخت از...