جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آفتاب: (تعداد کل: 3)
آفتاب
(اِ مرکب) (از: آف، مِهر، خور + تاب، فروغ، نور) نور شمس. خورشید. مقابل سایه :
شخصی نه چنان کریه منظر
کز زشتی او خبر توان داد
وآنگه بغلی نعوذبالله
مردار بر آفتاب مرداد.سعدی.
|| (اِخ) توسعاً، بزرگترین کوکب آسمان زمین که هر صبح طالع شود و روی زمین روشن کند و شبانگاه فروشود. مهر....
شخصی نه چنان کریه منظر
کز زشتی او خبر توان داد
وآنگه بغلی نعوذبالله
مردار بر آفتاب مرداد.سعدی.
|| (اِخ) توسعاً، بزرگترین کوکب آسمان زمین که هر صبح طالع شود و روی زمین روشن کند و شبانگاه فروشود. مهر....
آفتاب
(اِخ) نام رودی است که از انجیرکوه چشمه گیرد به پشت کوه، و آن رافده و آب راههء کشکانرود است.
آفتاب
(اِخ) تخلص شاه عالم ابوالمظفر مروج الدین، از فرمانروایان دهلی. او را به فارسی اشعار بسیار است و ازجمله منظومه ای به نام شهرآشوب در شرح فتنهء غلام قادرخان. وفات او در 1221 ه .ق . است.