[شْ / شِ] (ص، ق، اِ) (از پهلوی آشکاراک) ظاهر. بارز. مشهود. مرئی. روشن. هویدا. پیدا. پدید. پدیدار. مکشوف. جلی. جلیه. واضح. عیان. محسوس. مقابل مخفی، پنهان، نهان، ناپیدا، ناپدید، نهفته :
ازو دان فزونی ازو دان شمار
بد و نیک نزدیک او آشکار.فردوسی.
ز زخمش [ زخم روزگار ] همه خستگانیم زار
بود...