جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آزمودن: (تعداد کل: 1)
آزمودن
[زْ / زِ دَ] (مص) تجربت. تجربه. امتحان. اختبار. (زوزنی). ابتلا. تجریب. (دهار). آزمایش کردن. تدریب. بلاء. (ادیب نطنزی). بلا. بلو. ابلا. تجریس. بور. ابتیار. احتناک. سنجیدن. خبرت. (دهار). سبر. فتنه. افتتان. وارسی کردن. تمحیص. تضریس :
کرا آزمودیش و یار تو گشت
منال ار گناهی بر او برگذشت.ابوشکور.
تیزهش تا نیازماید بخت
بچنین...
کرا آزمودیش و یار تو گشت
منال ار گناهی بر او برگذشت.ابوشکور.
تیزهش تا نیازماید بخت
بچنین...