جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آزرم: (تعداد کل: 2)
آزرم
[زَ] (اِ) شرم. حیا. ادب. نرمی. رفق. لطف و ملایمت در گفتار :
چو پرسدْت پاسخ ورا نرم گوی
سخنهای به آزرم و باشرم گوی.فردوسی.
خردمند بی شرم خواند مرا
چو خاقان بی آزرم داند مرا.فردوسی.
دل آرام دارید از چار چیز
کز او خوبی و سودمندیست نیز
یکی بیم و آزرم و شرم خدای
که تا باشدت...
چو پرسدْت پاسخ ورا نرم گوی
سخنهای به آزرم و باشرم گوی.فردوسی.
خردمند بی شرم خواند مرا
چو خاقان بی آزرم داند مرا.فردوسی.
دل آرام دارید از چار چیز
کز او خوبی و سودمندیست نیز
یکی بیم و آزرم و شرم خدای
که تا باشدت...
آزرم
[زَ] (اِخ) آزرمی. آزرمیدخت :
یکی دختری داشت آزرم نام
ز تاج بزرگان شد او شادکام
همی بود بر تخت بر چار ماه
به پنجم شکست اندرآمد بگاه.فردوسی.
یکی دختری داشت آزرم نام
ز تاج بزرگان شد او شادکام
همی بود بر تخت بر چار ماه
به پنجم شکست اندرآمد بگاه.فردوسی.