جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آزر: (تعداد کل: 5)
آزر
[زَ] (اِمص، اِ) مخفف آزار. (برهان). || (ص) کج طبع. (برهان).
آزر
[زَ] (فعل امر) صیغهء امر از آزردن :
نگار و صورت آن بت به هند و چین در هم
شکست خامهء مانی و رندهء آزر
نگار آزر و مانی غلام صورت اوست
ز من بدین که بگفتم گر آزری آزر.سوزنی.
نگار و صورت آن بت به هند و چین در هم
شکست خامهء مانی و رندهء آزر
نگار آزر و مانی غلام صورت اوست
ز من بدین که بگفتم گر آزری آزر.سوزنی.
آزر
[زَ] (ع ص) اسبی که هر دو ران سپید دارد و دو پای پیشین سیاه یا برنگی دیگر. || اسب که سرین وی سپید بود. (مهذب الاسماء). || دشنام گونه ای که معنی آن کج طبع یا لنگ یا خرف یا مخطی است.
آزر
[زَ] (اِخ) نام پدر ابراهیم پیغامبر علیه السلام. و او را آزر بت گر و آزر بت تراش نیز گویند :
دعوی کنند گرچه براهیم زاده ایم
چون ژرف بنگری همه شاگرد آزرند.
ناصرخسرو.
ابراهیم را چه زیان که آزر پدر اوست و آزر را چه سود که ابراهیم پسر اوست؟ (خواجه عبدالله انصاری).
نگار...
دعوی کنند گرچه براهیم زاده ایم
چون ژرف بنگری همه شاگرد آزرند.
ناصرخسرو.
ابراهیم را چه زیان که آزر پدر اوست و آزر را چه سود که ابراهیم پسر اوست؟ (خواجه عبدالله انصاری).
نگار...
آزر
[زَ] (اِخ) نام ناحیه ای میان سوق اهواز [ خوزیان واچار ] و رامهرمز. || مدینهء آزر؛ نام شهری بوده میان بصره و کوفه، و آن را اَطد و اَطط نیز می نامیده اند.