جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آخر: (تعداد کل: 4)
آخر
[خَ] (ع ص) دیگر. دگر. دیگری. یکی از دو چیز یا دو کس. غیر. مؤنث: اُخْری. ج، آخَرین.
آخر
[خِ] (ع ص، ق، اِ) عاقبت. باَنجام. سرانجام. انجام. بازپسین. اخیر. واپسین. پسین. اَفدُم. آفدم. در آخر. به آفدم. پایان. فرجام. بفرجام. فرجامین. خاتمه. کرانه. کران. غایت. نهایت. خاتمت. پس کار. (زمخشری). مقابل اوّل. مؤنث: آخِره. ج، آخِرین، و اواخر نیز بجای آن گفته می شود و به فارسی آخرها...
آخر
[خُ] (اِ) آخور. جایگاهی از گل و سنگ و مانند آن کرده کاه و جو و علف خوردن ستور را. معلف. اَری. متبن. آغیل. ستورگاه. پایگاه. پاگاه. ستورخانه. اصطبل. (زمخشری). جائی که چهارپایان را بندند. طویله به معنی متداول این عصر. آکنده. || آخیه. (زمخشری) (نطنزی). طویله : و آنجا...
آخر
[خُ] (اِخ) نام قصبه ای بدهستان. گویند نام قریه ای میان جرجان و خوارزم. و زاهد معروف ابوالفضل عباس بن احمدبن فضل منسوب بدانجاست. || نام قریه ای میان سمنان و دامغان.