جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نابت اندلسی. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ناصربن طاهر حسینی حنفی، ملقب ببرهان الدین و مکنی به ابوالمعالی. متوفی به سال 689 ه .ق . او راست: تفسیر.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ناصرالحق کبیر. رجوع به ابوالحسین احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نامربن الباعونی، مکنی به ابوالعباس و ملقب بقاضی شهاب الدین. او راست منظومه ای در فقه شافعی به نام عباب فی فقه الشافعی. و وفات او بسال 810 ه .ق . بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نجیح بن ابی حنیفه، مکنی به ابوالحسین. او راست: کتاب العفو و الاعتذار. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نحاس نحوی، مکنی به ابوجعفر. او راست: کتاب طبقات اللغویین و النحاه. وفات او به سال 338 ه .ق . بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصربن الحسین البازیار، مکنی به ابوعلی. وی ندیم سیف الدوله بن حمدان بود. و پدر او نصربن الحسین از مهاجرین سامرّا بود و بخدمت معتضد خلیفه و اصحاب وی پیوست و در دل خلیفه جای کرد، و اصل او از خراسان بود و بازیاری دوست میداشت...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصربن مالک بن هشام الخزاعی، مکنی به ابوعبدالله. مؤلف حبیب السیر آرد: در کتب علماء خجسته شیم مرقوم قلم فرخنده رقم گشته که چون واثق در مذهب اعتزال ثابت قدم بود و هرکس را که بخلق کلام ایزد تعالی اعتراف نمی نمود مخاطب و معاتب میگردانید...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصربن مرداس. آخرین کس از خاندان بنی مرداس از ملوک حلب. او پس از وفات پدر خود نصربن محمود بجای پدر نشست و تا 442 ه .ق . حکم راند و درین سال صاحب موصل مسلم بن قریش، حلب را ضبط کرد و خاندان بنی مرداس...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصر، مکنی به ابوبکر زقاق کبیر. نشو و نمای او در مصر و از عرفای اواسط مائهء سیم هجریه است، زمان متوکل و چند تن خلفای بعد از وی را دریافت و او صاحب زهد و تقوی بوده و محل رجوع این طبقه و از اصحاب...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصر، مکنی به ابوالحسن النحوی و معروف به المقوم. یاقوت گوید: وی از ابوعمر الزاهد روایت دارد و ابن خلکان در ترجمهء ابوعلی محمد بن الحسن بن المظفر البغدادی المعروف بالحاتمی آرد که: او یکی از اعلام مشاهیر مطبقین مکثرین است و ادب را از ابوعمر...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن النصر الاصفهانی، مکنی به ابوالعباس. رجوع به ابوالعباس احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصر خزاعی. رجوع به احمدبن نصربن مالک بن هاشم الخزاعی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصر، ملقب به ذرّاع. محدث و ضعیف است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصر السرای، مکنی به ابوبکر. متوفی به سال 730 ه .ق . او راست: کتاب القراآت السبع.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصرالله التتوی السنی. ذکر او در مجالس المؤمنین آمده و پدر او حنفی و قاضی بلدهء تته از بلاد سند بوده و او درک صحبت یکی از صلحاء عرب عراق کرد و بنور هدایت ارشاد یافت و صاحب مجالس او را دیدار کرده و از او...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصرالله بغدادی، ملقب بمحب الدین حنبلی. متوفی به سال 844 ه .ق . او راست: نکتی بر شرح زرکشی بر صحیح بخاری.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصر کاتب، مکنی به ابوعلی حلبی. متوفی به سال 352 ه .ق . او راست: تهذیب البلاغه.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصر المروزی. از فقهای شافعی، و از اوست: کتاب اختلاف الفقهاء الکبیر. کتاب اختلاف الفقهاء الصغیر. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن نصر، مشهور بالمقوم. رجوع به احمدبن نصر مکنی به ابوالحسن ... شود.