جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن موسی الخزاعی البصری، مکنی به ابوبکر. محدث است.
احمد
[اَ مَ] ((اِخ) منلا....) ابن موسی الخیالی. او راست: شرح قصیدهء نونیهء خضربیک. حاشیه بر شرح العقایدالعضدیهء علامه سیدشریف جرجانی. حاشیه بر شرح عقایدالنسفی. حاشیه بر صدرالشریعه. حاشیه بر حاشیهء سید شریف بر شرح مختصر عضد. تعلیقه بر مقاصدالطالبین تفتازانی. و حاج خلیفه در ذیل شرح قصیدهء نونیهء خضربیک وفات...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن موسی طبری. علامه و امام شیعه، مکنی به ابوالحسین. او راست: منیر فی الفروع علی مذهب الهادی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن موسی العراوی. او راست: تاریخ اندلس. وفات او به سال 388 ه .ق . بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن موسی الفقیه ابوبکربن المصری بن الرباب. وفات او پس از سنهء 3 ه .ق . است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن موسی مردویه (حافظ...). محدث است. و رجوع به ابن مردویه احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن موسی موصلی، مکنی به ابوالعباس. او راست دو کتاب در اختصار احیاءالعلوم غزالی. وفات او در 622 ه .ق . بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الموفق، مکنی به ابوالعباس و ملقب بمعتضد. شانزدهمین خلیفهء عباسی. خوندمیر در حبیب السیر ج 1 ص 297 آرد: المعتضد بالله ابوالعباس احمدبن الموفق بن المتوکل. بروایت مؤرخان معتمد، معتضد در ایام دولت معتمد شبی در خواب دید که شخصی در کنار دجله ایستاده و هرگاه...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن المؤید السمرقندی، ملقب بشهاب الدین. رجوع به شهاب الدین و لباب الالباب ج 2 ص 363 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مهدی بن ابی ذر النراقی الکاشانی. فقیهی از مردم نراق کاشان، جامع اکثر علوم از فقه و اصول و ریاضی و نجوم و غیرها و با جنبهء فقاهت نیز شعر می گفت و صافی تخلص می کرد. و عظیم الجثه و بطین و متبدن بود و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مهذب الدین ابوالحسن علی بن احمدبن علی بن هبل، ملقب به شمس الدین بن هبل و مکنی به ابوالعباس. وی به روز آدینهء بیستم جمادی الاَخره سال 548 ه .ق . پیش از طلوع آفتاب از مادر بزاد. او بصناعت طب مشتغل و در ادب متمیز...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مهل بانبی، از مردم بانب، قریه ای به بخارا. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مهلهل بردانی. فقیه حنبلی از مردم بردان، دهی در اسکاف.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (میرزا سلطان...) ابن میرزا سیدی احمد. مؤلف حبیب السیر (ج 2 ص 172) بنقل از روضه الصفا آرد: روزی میرزا سلطان احمدبن میرزا سیدی احمدبن میرزا میرانشاه میفرموده که دفتر سان صاحبقران گیتی ستان [ امیر تیمور گورکان ]پیش من است و از آن اوراق بوضوح می...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن میرزا عبداللطیف (میرزا...). مؤلف حبیب السیر آرد (ج2 ص229): سلطان سعید [ ابوسعید تیموری ]چون... از جانب بلخ خبر خروج اولاد میرزا عبداللطیف رسید مصلحت توقف در خراسان ندید و در نهم شوال 861 ه .ق . عنان بطرف ماوراءالنّهر گردانید جمعی از امرا و لشکریان...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن میکال، مکنی به ابونصر. رجوع بترجمهء یمینی ص431 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن میکال، ملقب بعبیدالله ابوالنصر و مکنی به ابوالفضل. او راست: مخزن البلاغه فی التاریخ.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن میمون. از وزرای متقی و مکتفی عباسی. (دستورالوزراء ص2 و حبط ج1 ص 304).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن میمون ابی الحواری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به احمدبن ابی الحواری شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن النائب الانصاری رجوع به احمدبک شود. (معجم المطبوعات).