جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
        
        جستجوی معنی واژه اسماعیل: (تعداد کل: 583)
اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن زیادبن عبید الخزاعی معروف به ابن زراه. متوفی در 273 ه . ق. وی از کتبهء رجاله و از حفظه بود و در جوانی درگذشت و حدیث او تخریج نشده. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 212).                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن زیاد بزاز کوفی اسدی. شیخ طوسی او را یک بار در عداد اصحاب باقر (ع) و دیگربار در اصحاب صادق (ع) آورده گوید تابعی است. (تنقیح المقال ج 1 ص 134).                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن زیاد سلمی کوفی. شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرد و گویا همان اسماعیل بن ابی زیاد باشد. (تنقیح المقال ج 1 ص 134).                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن زید. مولای عبدالله بن یحیی کاهلی بود. در باب فضل مسجد کوفه از کافی روایتی از ابویوسف یعقوب بن عبدالله از اسماعیل از ابی عبدالله آمده است. (تنقیح المقال ج 1 ص 134).                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن زید طحان کوفی. نجاشی گوید: ثقه است و از محمد بن مروان و معاویه بن عمار و یعقوب بن شعیب روایت کند و اینان از ابی عبدالله روایت دارند. رجال نویسان متأخر همه شرح حال او را از یکدیگر نقل کرده اند. (تنقیح المقال ج 1 ص...                    
                                            
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سالم. وی از ابی سعید الازدی آرد که گفت از عبدالله بن مسعود شنیدم که میگفت: اقرأنی رسول الله صلی الله علیه و سلم سبعین سوره احکمتها قبل اَن یسلم زیدبن ثابت. (المصاحف چ لیدن ص 17).                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سالم. آقا باقر در تعلیقه گوید: ابن ابی عمیر از ابن اسماعیل روایت کرده. و گویا همان اسماعیل بن سلام باشد. (تنقیح المقال ج 1 ص 134).                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سبکتگین (ناصرالدوله). پس از وفات سبکتگین (378 ه . ق.) بنا بر وصیت سبکتگین امرای غزنوی اسماعیل پسر کوچک سبکتگین را به امارت برداشتند و او در غزنین به تخت نشست ولی برادر وی محمود او را در حوالی غزنین شکست داد و پس از شکست او...                    
                                            
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سدوس مکنی به ابوالمقدام. محدث است.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سدی. رجوع به اسماعیل بن عبدالرحمان سدی شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سعد احوص اشعری قمی. شیخ طوسی در رجال وی را در عداد اصحاب رضا (ع) شمرده و ثقه دانسته. علامهء حلّی در خلاصه الاقوال و صاحبان کتاب الحاوی و بلغه و وجیزه و جز ایشان نیز وی را یاد کرده اند. (تنقیح المقال ج 1 ص 134).                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سعد الوهبی ملقب به خشاب. رجوع به خشاب و اعلام زرکلی و معجم المطبوعات شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سعید حسینی حویزی. شیخ حرّ در امل الاَمل او را یاد کرده گوید فاضل و متکلم و شاعر و معاصر صاحب کافی (یعنی کلینی متوفی 329 ه . ق.) بوده است. (تنقیح المقال ج1 ص134). و رجوع به روضات الجنات ص31 شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سعید طبری مکنی به ابواسحاق. وی از اصحاب امام محمد معروف به شالنجی و متوفی بسال 230 ه . ق. است. او راست: البیان فی الفروع. فضائل الشیخین.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سلام. وی معجزاتی از امام کاظم (ع) نقل کرده و مدعی شده است که رابط میان علی بن یقطین در کوفه و امام موسی کاظم (ع) در مدینه بوده است(1). و این داستان را کشی آورده و آقا باقر بهبهانی در تعلیقهء رجالیه از او نقل کرده...                    
                                            
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سلطان بن مقلدبن نصربن منقذ ملقب بشرف الدوله (امیر). او راست:
و مهفهف کتب الجمال بخده
سطراً یحیّر ناظرالمتأمل
بالغت فی استخراجه فوجدته
لا رأی الاّ رأی اهل الموصل.
(فوات الوفیات ج 1 ص 15).
                                    و مهفهف کتب الجمال بخده
سطراً یحیّر ناظرالمتأمل
بالغت فی استخراجه فوجدته
لا رأی الاّ رأی اهل الموصل.
(فوات الوفیات ج 1 ص 15).
اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سلمان (یا سلیمان) ازرق. رجوع به اسماعیل بن ازرق شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سلمان ازرق مکنی به ابوخالد. شیخ طوسی در رجال خود وی را از صحابهء امام باقر (ع) شمرده و بهبهانی در تعلیقهء رجالیه او را یاد کرده است. (تنقیح المقال ج 1 ص 134).                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابن سلیمان ازرق. رجوع به اسماعیل بن ازرق شود.                    
                                    
 
 