جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابوعبدالله: (تعداد کل: 918)
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) بشربن مسلم. محدث است.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) بصری. متکلم و فقیه حنفی. از کتب اوست در فقه: کتاب شرح مختصر ابی الحسن الکرخی. کتاب الاشربه و تحلیل نبیذالتمر. کتاب تحریم المتعه. کتاب جوازالصلوه بالفارسیه. و ابن الندیم گوید: قد مضی ذکره فی مقاله المتکلّمین. و در نسخهء موجوده نیافتیم. و رجوع به...
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) بکربن عبد المزنی. محدث است.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) بکر الشرابی. او در اول در سلک خواص مهذب الدوله ابوالحسن علی بن نصر حکمران بطیحه بود و پس از مرگ ابومحمدبن عبدالله رایت استقلال بر افراشت و به سال 410 ه . ق. سلطان الدولهء دیلمی، صدقه بن فارس را با لشکری به بطیحه...
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) البلخی. رجوع به محمد بن الفضل بن عباس... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) تُروغبذی محمد بن محمد بن حسین. از مردم تروغبد قریه ای به چهارفرسنگی طوس. یکی از شیوخ عرفان، معاصر متقی و مستکفی و مطیع و امیر نوح سامانی. وی درک صحبت ابوعثمان حیری کرده است و از سخنان اوست: طوبی لمن لم یکن له وسیله...
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) تمیمی حکیم. او راست: خواص القرآن.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) ثقفی. او راست: کتاب تمائم.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) ثمه بن لفافه العکی. از روات حدیث است و محمد بن یوسف الفریابی از او روایت کند.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) ثوبان. مولی رسول الله صلی الله علیه و سلم. صحابی است.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) جابربن حیان بن عبدالله الخراسانی الکوفی معروف بصوفی. رجوع به جابر... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) جابربن عبدالله بن عمروبن حرام. صحابی است.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) جابربن عبدالله انصاری. صحابی است. و رجوع به جابر شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) الجدلی. عبدالرحمن. تابعی است. و از معاویه روایت کند و درک صحبت علی علیه السلام و ابی بکر کرده و در فتنهء ابن الزبیر کشته شده است. و نیز نام او را عبدبن عبد جبلی گفته اند.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) جدّ ملیح بن عبدالله الخطمی. صحابی است.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) جرمی. احمدبن محمد بن اسحاق بن ابی حمیضه المکی. معروف به ابن ابی العلاء. رجوع به جرمی ابوعبدالله احمد... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) جریربن عبدالحمید الضبّی. محدث است.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) جریربن عبدالله البجلی. صحابی است و بعضی کنیت او را ابوعمر گفته اند.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) الجسری الحمیری یا الخشنی. او از معقل بن یسار و جندب و از او جریری و مثنی بن عوف روایت کنند.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) جعفربن ابیطالب. صحابی است و رجوع به جعفر... شود.