جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد الجوهری. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است. (الموشح چ مصر ص 45،51، 57، 71، 106، 111، 130، 136، 148، 164، 166، 179، 195، 197، 227، 241، 242، 247، 298، 361).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد جیلی اصفهبدی. وی دو شرح صغیر و کبیر بر العزی فی التصریف عزالدین ابوالفضایل ابراهیم بن عبدالوهاب زنجانی نوشته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد چغانی، والی چغانیان. رجوع به ابوالمظفر چغانی ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حجازی، ملقب بشهاب الدین شاعر و ادیب. وفات او875 ه .ق . بود. او راست: کتاب الحمقاءالمغفلین. النیل الرائد من النیل الزائد. قلائدالحور فی جواهر البحور تخمیس قصیدهء بردهء بوصیری. صوت الحکمه. کنزالحواری فی الحسان من الجواری. ندیم الکئیب و حبیب الحبیب. اختصار شرح مقامات...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حدادی، مکنی به ابونصر. او راست: بساتین المذکرین و ریاحین المتذکرین.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حریری، مکنی به ابومحمد. از اصحاب جنید بغدادی است. وفات او به سال 311 ه .ق . بوده است. (قاموس الاعلام).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد الحسنی الحسینی القوبائی الاصبهانی (سید...)، مکنی به ابوالقاسم. از علمای قرن سیزدهم هجری. مؤلف رساله الارشاد فی احوال الصاحب الکافی اسماعیل بن عباد است که آنرا1259 ه .ق . تألیف کرده و این کتاب بسعی سیدجلال طهرانی در 1352 ه .ق . در طهران ضمیمهء...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد الحسینی. سید فاضل متبحر نسابه صاحب کتاب شجره الاولیاء. رجوع بروضات ص 442 س 7 بآخر مانده شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حفید تفتازانی. او راست حاشیه ای بر شرح العقائدالعضدیه. وفات وی به سال 906 ه .ق . بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حلاّبی. فقیهی است..
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حلبی، معروف به ابن منلا. وفات در 1003 یا 1000 و یا 990 ه .ق . باختلافاتی که در کشف الظنون هست. رجوع به ابن منلا شهاب الدین احمدبن محمد بن علی بن احمدبن یوسف و احمدبن محمد بن علی بن احمد... شود. او راست:...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد الحموی الحنفی. او راست: غمز عیون البصائر علی محاسن الاشباه و النظائر، و هو شرح علی کتاب الاشباه و النظائر لابن نجیم المصری. فرغ من تألیفه سنه 1097 ه .ق . (فقه حنفی) در لکناو به سال 1284 و 1317 ه .ق . در دو...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حمیری، مکنی به ابوالعباس. او راست: کتاب تذکره. وفات وی به سال 788 ه .ق . بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حنفی. رجوع به ابن عربشاه شهاب الدین... شود. و نیز او راست: عنقودالنصیحه و منظومهء مرآه الادب فی المعانی و البیان و غره السیر فی دول الترک و التتر.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حنفی. رجوع به عتابی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حنفی. او راست: کنزالفتاوی و مجمع الفتاوی حنفی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد حنفی قدوری. رجوع به ابوالحسین قدوری شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد خارزنجی بشتی. یکی از ائمهء لغت، از مردم بشت شهری بخراسان. او راست: شرح ابیات ادب الکاتب ابن قتیبه و تکمله ای بر کتاب العین خلیل [ تکمله العین ] . وفات او به سال 348 ه .ق . بود. و رجوع به احمدبن محمد...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد الخراسانی. یعقوب بن اسحاق کندی را کتابی است در مابعدالطبیعه که به نام احمدبن محمد خراسانی کرده است. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 213 س 17 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد الخزاعی، ملقب بامام فخرالدین و مکنی به ابوسعید. صاحب الفهرست او را خواهرزادهء شیخ ابوالفتوح حسین بن علی بن محمد بن احمد الخزاعی النیسابوری گفته است. رجوع به روضات ص 184 س 12 شود.