جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بصری، مکنی به ابویعلی و معروف به ابن سوّاف. فقیه مالکی. وی مردی وَرِع و عارف بحدیث و رئیس مالکیهء عراق بود. و بسنّ نودسالگی در 490 ه .ق . درگذشت.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بغدادی، مکنی به ابوالحسین. رجوع به ابن قطان احمد... و رجوع بروضات ص58 س6 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد البغشوری. رجوع به احمدبن محمد البغوی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد البغوی(1)الهروی نوری، مکنی به ابوالحسین. رجوع به احمدبن البغوی و ابوالحسین نوری... شود.
(1) - نسبت است به بغشور.
(1) - نسبت است به بغشور.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بلدی. طبیبی مشهور از شاگردان ابوجعفر احمدبن محمد بن ابی الاشعث است. و ابوجعفر کتاب الادویه المفرده را بخواهش احمد بلدی نوشته است. (عیون الانباء ج 1 ص 246 س 20). و رجوع باحمدبن محمد بن یحیی البلدی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بورانی، مکنی به ابوعلی بغدادی. وی محدث و محقق و حجت بود و وفات او به سال 498 ه .ق . اتفاق افتاد.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد البوصیری، المقلب بشهاب. او راست: زوائد سنن ابن ماجه علی کتب الحفاظ الخمسه.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بیابانکی سمنانی، ملقب به علاءالدوله رکن الدین (659 - 736 ه .ق .) از عرفای نامی عهد ابوسعید بهادرخان است. وی در ابتدای جوانی در مشاغل دیوانی داخل بود سپس به مسافرت و حج پرداخت و در سال 687 لباس اهل تصوّف اختیار کرده و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بیرونی. رجوع به ابوریحان ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد التاریخی الرعینی(1) الاندلسی. یاقوت در معجم الادبا نسب او بصورت مذکور آرد و گوید حمیدی آورده است که: احمد عالم باخبار بود و در مآثر مغرب کتب بسیار تألیف کرد و ازجمله کتابی سطبر که در آن مسالک و مراسی و امهات مدُن اندلس و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد تبریزی. او راست: تاریخ النوادر.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد تلمسانی، مکنی به ابوالعباس. وی مدونه فی فروع المالکیهء عبدالرحمان بن قاسم و نیز فروع ابن حاجب را شرح کرده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد تناء. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد التونی البشروی. وی برادر عبدالله بن محمد التونی البشروی است. رجوع به عبدالله... و رجوع بروضات الجنات ص 368 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد ثالث. چهاردهمین از سلاطین عثمانی. رجوع به احمدبن محمد پسر محمد ثالث شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد ثعلبی یا ثعالبی، مکنی به ابواسحاق نشابوری. صاحب تفسیر معروف به تفسیر ثعلبی و کتاب عرائس المجالس در قصص انبیا. وفات او بسال 427 یا 437 ه .ق . بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد ثعلبی، مکنی به ابوعبدالله دمشقی، کاتب و مشهور به ابن خیاط. وی ادیب و شاعر بود و ابتدا کتابت بعض امرا با او بود، آنگاه مدح ملوک و اعیان میکرد. وفات او به سال 517 ه .ق . بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد جباره مرداوی مقدسی حنبلی، ملقب بشهاب الدین. او راست: شرحی بر عقیله اتراب القصائد فی اسنی المقاصد ابومحمد قاسم بن قیره الشاطبی. وفات وی به سال 728 ه .ق . بود. (کشف الظنون).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد جرجانی شافعی، مکنی به ابوالعباس. وفات وی482 ه .ق . بود. او راست: المعاهات فی العقل. کنایات الادباء و اشارات البلغاء. تحریر فی الفروع. مغایات در فروع شافعیه. شافی فی فروع الشافعیه و آن کتابی بزرگ است در چهار مجلد.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد الجلاء، مکنی به ابوعبدالله. او یکی از اکابر مشایخ طریقت بشام و از اصحاب ابوتراب نخشبی و ذوالنون مصری و ابوعبید بود.