جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن القاسم بن اسماعیل بن سعدبن ابان. رجوع به ابوالحسن محاملی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن القاسم رودباری. رجوع به ابوعلی رودباری احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن قطان، معروف به ابن قطان. فقیه شافعی. رجوع به ابن قطان ابوالحسین شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن کثیر الفرغانی. قفطی در تاریخ الحکماء (چ لیبسک ص 78) آرد که: وی یکی از منجمین مأمون و صاحب المدخل الی علم هیئه الافلاک و حرکات النجوم است و آن کتابی لطیف الجرم عظیم الفایده و دارای سی باب و محتوی جوامع کتاب بطلمیوس...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن متوکل کاتب، از ساکنین مصر. بعربی شعر هم می گفته است. دیوان او پنجاه ورقه است. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد بن ابی الاشعث الفارسی، مکنی به ابوجعفر. طبیب و فیلسوفی از مردم فارس صاحب تألیفات کثیره در حکمت و طب. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء گوید: احمد را عقلی وافر و رائی سدید بود با تفقه در دین و محب خیر بود...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد بن احمد غزالی طوسی، مکنی به ابوالفتوح، برادر ابوحامد محمد غزالی صاحب احیاءالعلوم. زاء غزالی به تشدید است نسبت به غزّال بعادت اهل خوارزم و جرجان که در نسبت بقصار و عطار و امثال آن قصاری و عطاری و مانند آن گویند و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد بن جزری، ملقب بشیخ شمس الدین. وی شرح حال پدر خویش را نوشته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد بن حسن بن علی بن یحیی بن محمد بن خلف اللهبن خلیفه القسطنطینی الحنفی، ملقب به تقی الدین و معروف بشمنی و مکنی به ابوالعباس. مؤلف روضات الجنات (ص 92) آرد: وی صاحب حاشیهء مدونهء مشهوره به ایدی الطلبه است و آن حاشیه...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد بن سلیمان بن الحسن بن الجهم بن بکربن اعین بن سنسن الشیبانی، معروف به ابوغالب زراری. رجوع به ابوغالب احمد... در روضات ص 13 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد، معروف به ابن عباس قاری و ملقب بشهاب الدین. او راست: ورقات المهره فی تتمه القراآت العشر.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد بن عبدالواحدبن صباغ، مکنی به ابومنصور. او راست: مکارم الاخلاق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد بن محمد القیسی القرطبی النحوی المقری الزاهد، مکنی به ابوجعفر و معروف به ابن حجه قرطبی. صاحب طبقات گوید: ابن عبدالملک آورده است که: احمد از اکابر استادان مقری متقدم نحوی محقق محدث حافظ و مشهور بفضل و از اهل زهد و ورع...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد الجزری الشافعی، مکنی به ابوبکر. او راست: شرح المقدمه الجزریهء پدر خویش محمد جزری به نام الحواشی المفهمه لشرح المقدمه. و وفات پدر او به سال 833 ه .ق . بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد شافعی. نزیل دمشق. او راست: وفاء العهود فی وجوب هدم کنیسه الیهود و نفیس النفائس فی تحری مسائل الکنائس و کشف ما للمشرکین فی ذلک من الدسائس. وفات او بسال 879 ه .ق . بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد مصری، معروف به ابن الصّاحب و ملقب به فخرالدین. او راست: شرحی ناتمام بر مقامات حریری. وفات او به سال 788 ه .ق . بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد هروی، مکنی به ابوعبید. او راست: الغریبین (یعنی غریب القرآن و الحدیث). وفات او بسال 401 ه .ق . بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمود غزنوی. ابوالفضل بیهقی آرد: در شب امیر محمد را حسب الحکم آورده بودند از قلعهء نغز و بقلعهء غزنین برده و سکزی امیر حرس بر وی موکل بود و چهار پسرش را آورده بودند: احمد و عبدالرحمن و عمر و عثمان در شب...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمود یزدی. رجوع بروضات ص 265 س 16 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن مرزوق تلمسانی مالکی، مکنی به ابوعبدالله. متوفی بسال 781 ه .ق . او راست: شرح کتاب الشفا فی تعریف حقوق المصطفی تألیف قاضی عیاض بن موسی یحصبی.