جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابوالقاسم: (تعداد کل: 535)
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) (امیر...) بخشی(1). مؤلف حبیب السیر گوید: یکی از سران و قواد جیوش الغ بیک بن شاهرخ. او نوبتی از دست الغ بیک با لشکر بادغیس و مروالروذ بضبط و استحکام سرپل تابان و کنار آب مرغاب برای منع تجاوز سپاه ازبک مأمور شد. و در حوادث...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بدیع اسطرلابی. رجوع به هبه اللهبن حسین بن یوسف... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) برمکی. از آن پس که ابوالمظفر برغشی بسعی فائق از وزارت کناره گرفت منصوربن نوح ابوالقاسم را بوزارت خود گزید و او مردی فاضل و داهی بود لیکن بخل بر طبع وی استیلا داشت و عاقبت بر دست دوسه تن غلام کشته شد. رجوع بترجمهء یمینی...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بستی. از کتب اوست: کتاب الاشجار والنبات. کتاب وصف هوا جرجان. کتاب جوابه فی قدم العالم. کتاب فی عله الوزیر الموجه بوجهین. کتاب صون العلم و سیاسه النفس. کتاب رسالته فی سیر العضو الرئیس من بدن الانسان.(1)
(1) - در یادداشتهای من این کنیت با انتساب به...
(1) - در یادداشتهای من این کنیت با انتساب به...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بشربن شعیب بن ابی حمزه. محدث است.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بشر یاسین (شیخ...). یکی از اکابر شیوخ متصوفه. وی بمهنه میزیست و ابوسعید ابوالخیر درک صحبت وی کرد و به سال 385 ه . ق. درگذشت. و مدفن وی هم به مهنه است. رجوع به نفحات الانس جامی و رجوع به بشر یاسین شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بغدادی. او راست: کتاب مقتل الحسین بن علی علیهما السلام.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بغوی. عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز. رجوع به عبدالله... و رجوع به بغوی... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بکربن شاذان. رجوع به بکر... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بلخی. او راست: کتاب مقالات و آنرا به سال 276 ه . ق. تألیف کرده است. و امام محمد زکریای رازی را بر دو کتاب او ردیست. رجوع به ص 274 تاریخ الحکماء قفطی ص 274 س 13 و 14 شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بلخی. رجوع به عبدالله بن احمدبن محمود معروف به کعبی شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بلخی. او راست: کتاب محاسن خراسان.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بلخی. او راست: کتاب تفسیر قرآن. (ابن الندیم).
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بلیزه یا تلیزه. رجوع به عبدالله بن احمد اصفهانی ملقب به بلیزه شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) بیهقی. او راست: المواهب الشریفه فی مناقب ابی حنیفه.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) تجیبی. او راست: رحله.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) تلیزه یا بلیزه. رجوع به عبدالله بن احمد اصفهانی ملقب به بلیزه... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) تنوخی. علی بن محمد بن داودبن ابراهیم القاضی المعروف بابی القاسم التنوخی البغدادی. صاحب روضات الجنات از صلاح الدین صفدی آرد که ابوالقاسم به بغداد شد و بمذهب ابی حنیفه فقه آموخت و او حافظ شعر و ذکی بود و عروضی بدیع داشت و در چندین...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) تنوخی. علی بن محسن بن علی قاضی نحوی. نوادهء ابوالقاسم تنوخی سابق الذکر. (تولد 370 - وفات 447 ه . ق.). وی صاحب کتاب فرج بعدالشده است و مجلسی از این کتاب مکرّر در بحار نقل کرده است. و او از اصحاب سید مرتضی است و...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) ثمانینی. عمر بن ثابت ضریر نحوی. رجوع به عمر بن ثابت... شود.