جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابوالفضل: (تعداد کل: 221)
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عباس بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. از امّالبنین. وی در رکاب برادر اکرم خویش حسین بن علی علیهما السلام بیوم الطّف در کربلا بشهادت رسید.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عباس بن علی فرج . رجوع به ابوالفضل ریاشی شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عباس بن فضل الازرق. محدث است و از حرب بن شدّاد روایت کند.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عباس بن فضل انصاری. رجوع به عباس... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عباس بن محمد. رجوع به عرام ابوالفضل... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عباس بن منظوربن عباس بن شداد نیشابوری فرزندآبادی. رجوع به عباس... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عباس بن المهتدی. رجوع به عباس... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عباس الانصاری. محدث است. و از سعیدبن ابی عروبه روایت کند و ابن معین گوید: ثقه نیست.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عباس المکتب. محدث است و از ایوب بن سوید روایت کند.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالحمید ابوالفضل بن واسع بن ترک الختلی. رجوع به عبدالحمید ابوالفضل... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالرحمن بن ابی بکربن محمد بن ابی بکر خراسانی سیوطی. رجوع به سیوطی... و رجوع به عبدالرحمن... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالرحمن بن احمد رازی. رجوع به عبدالرحمن... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالرحمن بن محمد کرمانی. رجوع به عبدالرحمن... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالرحیم بن حسین عراقی. رجوع به عبدالرحیم... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالعزیزبن علی الاشتهی. رجوع به عبدالعزیز... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالقادربن حسین بن علی شاذل. رجوع به عبدالقادر... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالله بن عارض شیرازی وزیر صمصام الدوله بن عضدالدوله. رجوع به عبدالله... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالله بن محمودبن مودود موصلی. رجوع به عبدالله... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالله شافعی. رجوع به عبدالله... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عبدالمنعم بن عمر بن حسّان غانی. رجوع به عبدالمنعم... شود.